4/5 - (4020 امتیاز)

سلام بچه های عزیزم. امشب میخوام یکی از معروفترین قصه های کودکانه رو براتون تعریف کنم؛ قصه شنگول و منگول، قصه ای آموزنده است که نسل به نسل از پدر و مادر ها منتقل شده و هنوز هم جذابیت و پندهای زیادی رو به بچه ها یاد میده!

یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود.

روزی روزگاری بزی در یک خانه ی کوچک و قشنگ  ، در جنگلی زیبا با سه بزغاله ی کوچولو و قشنگش به نام های شنگول و منگول و حبه ی انگور ، زندگی می کرد.

 

 

یک روز که مامان بزی میخواست به صحرا بره تا چرا کنه و سر راهش برای بچه ها سبزیجات و علف های تازه بیاره ، بچه ها رو صدا کرد و گفت :” شنگول ، منگول ، حبه ی انگور، بیاین کارتون دارم ، بچه های عزیزم من به صحرا میرم تا برای شما خوراکی های خوشمزه تهیه کنم ، وقتی که من نیستم مواظب خودتون باشین و عین همین چیزی که به شما می گم رو انجام بدین، حواستون باشه هرکسی که در زد ، در رو به روش باز نکنین، به خاطر اینکه تازگی ها در این نزدیکی گرگی خونه ساخته و بدش نمیادکه شما ها رو بخوره ، اون خیلی حیله گره ، ممکنه قیافه ش رو تغییر بده و بیاد اینجا ، ولی بچه های من اونو خیلی راحت میشه شناخت ، چون اون صدای کلفت و خشنی داره و دست های سیاه و زشتی هم داره”

 

 

مامان بزی اینارو به بچه هاش گفت و ازشون خداحافظی کرد و به سوی دشت به راه افتاد.

در ادامه قصه صوتی شنگول و منگول، همین که بزی روی تپه ها رسید یک صورت زشت و ترسناک پشت درخت ظاهر شد، بله بچه ها اون همون گرگی بود که مامان بزی به بزغاله هاش گفته بود.

اقا گرگه در حالی که زبان و لبهاش رو می لیسید به خودش می گفت من امشب گرسنه نمی خوابم و مرتب در حال کشیدن نقشه برای خوردن شنگول و منگول و حبه ی انگور بود که توی خونه تنها بودن.

 

 

طولی نکشید که آقا گرگه خودش رو به خونه ی بزغاله ها رسوند و شروع به در زدن کرد.

بزغاله ها پرسیدن :” کیه؟”

گرگ گفت :” بچه های عزیز در رو باز کنین من مامان شما هستم”

 

 

ولی شنگول و منگول و حبه ی انگور که صدای گرگ رو شناخته بودن ، فهمیدن که مامانشون نیست و گرگه داره گولشون می زنه ، به خاطر همین گفتن:” از اینجا برو تو مادر ما نیستی ما در رو روی تو باز نمیکنیم ، مامان ما صدای لطیف و شیرینی داره ولی صدای تو کلفته ، تو گرگ حیله گر و بدجنسی هستی ، از دست های پشم آلو و سیاهت پیداست.”

آقا گرگه به شهر رفت و مقداری شیرینی خرید تا با خوردن اونا صداش رو شیرین کنه ،بعد از اونجا پیش نونوا رفت و مقداری خمیر ازش گرفت ، بعد از اونجا هم پیش آسیابان رفت و مقداری ازش آرد گرفت ، گرگ بدجنس اول خمیر رو به دستش مالید بعد آرد رو روی خمیر ها پاشید ، ولی بچه ها اینو هم بدونین که آسیابان اول نمی خواست به گرگه آرد بده چون از آقا گرگه خاطره ی خوبی نداشت.

 

 

خلاصه، در ادامه ی قصه شنگول و منگول، آقا گرگه با پنجه های سفید در حالیکه شیرینی می خورد به خونه ی بزغاله ها برگشت و با صدای بلند داد زد :”بچه ها منم منم مادرتون ، من برگشتم به خونمون، به پنجه ی قشنگ و نرمم نگاه کنین ” گرگ اینو گفت و پنجه ش رو دم پنجره گرفت تا شنگول و منگول و حبه ی انگور اونو ببینن.

 

 

بچه ها که این دفعه خیال کرده بودن واقعا مامانشون به خونه برگشته و برای اونا خوراکی های خوشمزه اورده ، با شادی و خوشحالی در رو باز کردن ،ولی در همون موقع گرگ زشت و بدجنس در حالیکه چشمهاش از گرسنگی میدرخشید وارد خونه شد.

شنگول و منگول و حبه ی انگور که خیلی ترسیده بودن دیگه کاری از دستشون ساخته نبود و با خودشون می گفتن که ای کاش در رو باز نکرده بودیم.ولی بچه های خوبم دیگه دیر شده بود و اونا باید فکر دیگه ای برای خودشون می کردن ، شنگول و منگول و حبه ی انگور هر کدومشون به گوشه ای فرار کردن تا گرگه نتونه اونا رو بگیره .

 

 

یکی خودش رو تو ظرف پر از آب صابون انداخت و توی حباب و کف خودش رو قایم کرد ، یکی دیگه پشت صندلی قایم شد و اون یکی هم داخل کمد.خلاصه هر کدومشون یک جایی قایم شدن.

 

اونا خیلی دوست داشتن که آقا گرگه بدون اینکه با اونا کاری داشته باشه از اونجا دور بشه.ولی مگه همچین چیزی ممکن بود ؟ در همین لحظه گرگه فریاد زد :” بیخود تلاش نکنین و خودتون رو قایم نکنین من شماها رو پیدا می کنم و با خودم می برم”

دیگه قایم شدن فایده ای نداشت ، بزغاله ها به حرف مادرشون گوش نکرده بودن و گرفتار گرگ بدجنس شده بودن.

در این هنگام گرگ بدجنس دو تا از بزغاله ها رو پیداکرد و گرفت ولی از اونجایی که می ترسید و میدونست که  هر لحظه ممکنه مامان بزی به خونه بیاد ، یکی از بزغاله ها رو جا گذاشت و سریع فرار کرد و رفت.

در همین موقع خانم بزی که از صحرا برگشته بود متوجه شد که درخونه بازه ، جلو اومد و با نگرانی و ترس بچه هاش رو صدا کردو فریاد زد شنگول منگول حبه ی انگور کجا هستین؟ ولی هرچی صدا کرد جوابی نشنید ، تا اینکه حبه ی انگور که خودش رو توی ساعت دیواری قایم کرده بود و صدای مادرش رو کاملا شناخته بود بیرون اومد و پیش مادرش رفت و اون موقع بود که داستان اومدن گرگ بدجنس و اتفاقی که افتاده بود رو برای مادرش تعریف کرد.

 

 

و در ادامه ی قصه شنگول و منگول، مامان بزی که خونه ی گرگه رو بلد بود سریع به طرف اونجا حرکت کرد تا بچه هاش رو از چنگال گرگ بدجنس نجات بده. وقتی به خونه ی گرگه رسید به پشت بوم رفت  و از سوراخی که روی اون بود شروع به کشیدن سم های خودش رو پشت بوم کرد و هر چی گرد و خاک بود رو توی خونه ی  گرگه ریخت.

آقا گرگه با عصبانیت فریاد زد :” چه کسی روی پشت بومه؟”

خانم بزی گفت :” منم آقا گرگه حیله گر، تو بردی شنگول منو؟ تو بردی منگول منو؟”

آقا گرگه گفت :” بله من بردم شنگول تو، من بردم منگول تو”

خانم بزی که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود گفت پس منم اومدم به جنگ تو . آقا گرگه خندید و گفت :” عجب ، تو اومدی به جنگ من ، ولی چطوری می خوای با این جثه ی کوچیک و ضعیفت با من بجنگی؟”

اما مامان بزی به گرگه گفت که با تمام نیرو و قدرتش با گرگه می جنگه و قرار گذاشتن تا روز بعدتوی دشت با همدیگه مبارزه کنن.

روز بعد هر دوتاشون به دشت اومدن. خانم بزی که فکری به ذهنش رسیده بود به گرگه گفت که در این نزدیکی یه رودخونه ست ، بیا بریم کمی آب بخوریم بعد با هم مبارزه کنیم.

گرگه که خیلی تشنه ش بود انقدر آب خورد تا شکمش سنگین شد و دیگه به راحتی نمیتونست حرکت کنه و بپره. ولی خانم بزی دهان خودش رو توی آب رودخونه فرو می کرد ولی آب نمیخورد تا سنگین نشه و تا چابکی و فرزی خودش رو از دست نده.

 

 

در همین موقع مامان بزی که دید گرگه حسابی سنگین شده و نمی تونه درست و حسابی مبارزه کنه با شاخش یه ضربه ی محکم به گرگه زد و اونو پرت کرد توی آب رودخونه .گرگه که از بس آب خورده بود کند و بی حرکت شده بود نتونست خودش رو ازتو رودخونه نجات بده و آب اونو باخودش برد.

خانم بزی که از گرگ بدجنس خیالش راحت شده بود به طرف خونه ی گرگ به راه افتاد تا بره و شنگول و منگول رو نجات بده.

بزغاله ها وقتی مامانشون رو دیدن خیلی خجالت کشیدن و از کار نادرست خودشون حسابی شرمنده شدن و قول دادن که از اون به بعد حرف مادرشون رو خوب خوب گوش کنن تا اتفاق بدی براشون نیفته و بعد از اون به همراه مامان بزی به سمت خونشون به راه افتادن.

تو مسیر برگشت مامان بزی به بچه هاش گفت : «بزغاله های من! از این به بعد دیگه باید همیشه پیش خودم بمونین. فردا صبح که می خوام برم گل بچینم و ببرم بازار بفروشم باید همراه من بیاین. چون نمی تونم شما رو خونه تنها بذارم.»

بزغاله ها گفتن : «چشم مامان بزی!»

و منتظر شدن تا آفتاب طلوع کنه و روز جدید شروع بشه.

بچه ها جون قصه ی شنگول و منگول اینجا به پایان نرسید! بله درست شنیدین! به پایان نرسید! این داستان ادامه داره و تو مجموعه قصه های شنگول و منگول و حبه ی انگور می تونین بقیه ی قصه های زندگی بزغاله ها رو بشنوین.

بله بچه ها! قصه شنگول و منگول به پایان رسید. شما که متن قصه شنگول و منگول رو خوندین و قصه صوتی شنگول و منگول رو شنیدین، برام بنویسید که از این قصه آموزنده و زیبا، چه نتیجه ای می گیرید؟ من همه نظرات شما رو میخونم.

پیام مفید قصه شنگول و منگول برای کودکان

قصه شنگول و منگول و حبه انگور یکی از قصه های معروف، جذاب و شناخته شده برای بچه ها و والدین است. قصه شنگول منگول حبه انگور نمونه ای از نتیجه گوش نکردن به حرف والدین را برای بچه ها تشریح می کند در داستان شنگول و منگول خطراتی که گوش نکردن به حرف والدین برای بچه ها می تواند داشته باشد را با زبان کودکانه برای بچه ها توضیح می دهد. قصه شنگول و منگول متن جذاب و دلنشینی برای کودکان دارد و به همین دلیل است که کودکان از گذشته تا به امروز علاقه بسیار زیادی به شنیدن داستان شنگول و منگول دارند و از شنیدن آن سیر نمی شوند. این قصه کودکانه جذاب 2 قرن قدمت دارد و برای کودکان دوره های مختلف روایت شده است.

در این قصه به واسطه آقا گرگه، شنگول و منگول و حبه انگور درگیر داستان ها و مخاطراتی می شوند که با رسیدن به موقع مادرشان به خانه آن ها نجات پیدا می کنند.

قصه شنگول و منگول علاوه بر سرگرم کننده بودن می تواند به بچه ها گوشزد کند که حتما و در هر حالی به حرف والدین خود گوش دهند تا از مخاطرات و مشکلاتی که در محیط اطرف در کمین آنها نشسته در امان باشند و آسیبی به آنها وارد نشود

شنگول و منگول در این قصه توسط آقا گرگه خورده می شوند ولی با توجه به اینکه حبه انگور در گوشه ای از خانه قایم شده و با شنیدن صدای مادرشان و دیدن او موضوع را برای مادر تعریف می کند مامان بزی می تواند در زمان مناسب بچه ها را از شکم آقا گرگه بیرون بیاورد و آنها را نجات دهد.

مزایای انتقال پیام قصه صوتی شنگول و منگول به کودکان

قصه چون یکی از روش های آموزش غیر مستقیم است می تواند اثربخشی بالایی برای کودکان داشته باشد کودک در حین شنیدن قصه ناخواگاه و غیرمستقیم با مفاهیمی آشنا شده و آنها را می اموزد که بصورت مستقیم درک آنها برای کودک سخت خواهد بود.

جذابیت نسخه صوتی شنگول و منگول در انتقال پیام آن

شنیدن نسخه صوتی از شنگول و خواهر و برادرش، منگول و حبه انگور، همراه با صداهای جذاب و موسیقی آرامش بخش، فضاسازی اتفاقات داستان را برای کودکان آسان تر و لذتبخش تر می کند. با پخش شدن این قصه صوتی، کودک چشمان خود را می بندد و با صدای راوی همراه می شود و تمرکز خود را به ماجراهای شیرین داستان می دهد.

بچه ها با گوش دادن قصه شنگول و منگول صوتی، به راحتی می توانند خود را برای خوابیدن و آرامش شبانه آماده کنند. قصه جذاب شنگول و منگول یه صورت صوتی، کار والدین برای خواباندن کودکان در زمان شب را بسیار آسان کرده است، کافی است قصه را برای کودک خود پخش کنید و خود به کارهای دیگرتان برسید.

ادامه ی داستان شنگول و منگول

ماجراهای شنگول و منگول برای کودکان به قدری جذاب و شنیدنی است که بسیاری از آن ها بعد از اتمام داستان شنگول و منگول، دوست دارند درباره ادامه زندگی این 3 بزغاله جذاب بدانند. داستان افسانه شنگول منگول نزدیک به دو قرن است که توسط برادران آلمانی گریم خلق شده است و از همان ابتدا مورد توجه و علاقه کودکان بوده است. حتما شما هم بعد از خواندن داستان شنگول و منگول، دیده اید که کودک بگوید:” بازم بخون، ادامشم بگو” ؛ اما بخاطر ادامه نداشتن داستان، آن را دوباره خوانده اید.

بنابراین ادامه داستان شنگول و منگول ذهن کودکان را درگیر می کند و ممکن است این سوالات برای آن ها ایجاد شود که:

  • شنگول و منگول بعدش چیکار کردن؟
  • دیگه هیچ وقت آقا گرگه مزاحم شنگول و منگول نشد؟
  • بقیه روزا که مامان بزی به صحرا میرفت، شنگول و منگول و حبه انگور تو خونه چیکار میکردن؟
  • شنگول و منگول همسایه نداشتن؟
  • دوستاشون کیا بودن؟

و سوالات دیگری که ذهن کودکان کنجکاو را درگیر می کند و دوست دارند درباره آن بدانند.

ادامه ماجرای شنگول و منگول و حبه انگور در وولک

به دلیل استقبال و علاقه وافر کودکان به ماجرای بزبز قندی شنگول و منگول و حبه انگور، مجموعه وولک تصمیم گرفت که اتفاقات جالب و هیجان انگیز شنگول و منگول و حبه انگور را برای کودکان ادامه دهد. شما عزیزان می توانید چالش ها و هیجانات داستان شنگول و منگول را در وولک دنبال کنید و از هر قسمت، نکات و پند های آموزنده یاد بگیرید و لذت ببرید.

مجموعه قصه های شنگول و منگول و حبه انگور در وولک، چالش های زندگی و رشد کودکان را در قالب روایتی جذاب با صدای صدف خالقی، برای بچه ها می گوید. شما عزیزان می توانید با کلیک بر دکمه “ورود به قصه های شنگول و منگول” در این صفحه به مابقی قصه های صوتی شنگول و منگول دسترسی داشته باشید.

برای مشاهده سایر قصه کودکانه های موجود کلیک کنید

اشتراک در
اطلاع از
guest
241 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
ماهان

زیبا و آموزنده بود 🌺❤

وولک

ممنون از شما همراه عزیز

مهدیه حسینی

من خیلی قصه ی شنگول و منگول و حبه ی انگور رو دوست دارم چون کوچیک بودم مامان بزرگم برام تعریف کرده

صدف خالقی (قصه گو)

چه عالی

نرگس

من این قصه رو از حفظ برای داداشم خوندم
داستان خودم رو با این قصه مقایشه کردم هیچ فرقی نداشت😐💔

وولک

دوست مهربونم بعضی از جاهای قصه کمی تغییر کرده بود

هلن

همه حفظن ربطی نداره

♡سلام صورتی بهتون ♡

دقیقا یک بچه ی ۱ ساله هم بلده♡

سارا

بسیار عالی
💖💐

زهره

سلام ممنون از قصه های خوبتون ولی یه سوال گرگ گرسنه مگه میتونه صبر کن تا فردا با بزی بجنگه
بع

وولک

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر لطفتون ، بله حق با شماست در قصه اصلی گرگ خواهر و برادرهای شنگول و منگول رو میخوره ولی ما به خاطر کوچولو های نازنینمون کمی قصه رو تغییر دادیم

وولک

ممنون از شما دوست عزیز

مارال

ممنون قشنگ بود 🤩🤩🤩🙂🙂🙂🙂

وولک

ممنون از نظر لطفتون

نرگس صلواتی 💜

😑😑😑😑

احمد

عالی بود

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر

رادین اکبری

سلام.من خودم این کتاب رو داشتم فقط فرقی که داشت این بود که یکی بچه های بزی زیاد بودن.دوم اینکه اونا به جای اینکه اب بخورن سنگ گذاشتن تو شکم گرگ.گرگ که میخواست اب بخوره افتاد توی رودخونه و غرق شد.ممنون از قصه های خوبتون.💙💛💚💜❤💖

وولک

سلام دوست عزیز ، بله بچه های بزی هفت تا بودن که که گرگ چهار تا از خواهر و برادرهای اونا رو میخوره ولی ما به خاطر بچه ها ی عزیزمون اون قسمت رو حذف کردیم چون احساس کردیم شاید تاثیر خوبی نداشته باشه و در آخر این قصه بزی با شاخ به شکم گرگ ضربه میزنه ولی روایت های مختلفی از قصه ی شنگول و منگول وجود داره

ارزو

سلام ممنونم به نظرم کاره خوبی بود تغییر اخر داستان❤🙏🙏🙏🙏

وولک

سلام دوست عزیز و ممنونم از نظر لطفتون

مامان دوقلوها

فکر کنم آخر داستان تغییر کرده چون اینطوری تموم نمیشه

وولک

این داستان به شکل های دیگه ای هم روایت شده دوست عزیز و ما فقط قسمتی که گرگ خواهر و برادرهای شنگول و منگول رو میخوره به خاطر بچه های عزیزمون حذف کردیم و کمی تغییر دادیم

مهشید

سلام خیلی خوب بود من طور دیگه خونده بودم ممنون

رامیلا

سلام، وولک جون مرسی . این داستانتونم قشنگ بود.
من یاد گرفتم که به حرف پدرو مادرم گوش بدم.💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎💙💎🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤🧡❤

وولک

سلام دوست نازنینم ممنون که به قصه های وولک گوش میکنی

وولک

سلام دوست مهربان و ممنون از شما ، بله این قصه به شکل های دیگه ای هم نوشته شده

علی جون

سلام. ممنون از داستان آموزنده ⁦♥️⁩🌹🙏😀😍😘👍💐🌷

وولک

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر خوبتون

امیر حسین نقوی

سلام وولک جان خیلی قشنگ بود وولک

وولک

سلام دوست عزیز و ممنون از نظر خوبتون

نازنین زهرا نقوی

ممنون از قصه قشنگتون

وولک

سپاس از نظر خوبتون

فاطمه فتحیان

عالی هستن داستان هاتون ممنون

وولک

سپاسگزارم از محبت شما دوست عزیز

ثنا

سلام🌸
خیلییییییییییییی قصه عالی بود 🌺

وولک

ممنونم از شما دوست مهربانم

فاطمه

سلام
با اینکه قبلاً شنیده بودم ولی خیلی لذت بردم، ممنون از قصه خوبتون
💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

وولک

درود بر شما همراه گرامی ، ممنون که به قصه های وولک گوش میکنین

ملینا

دخترم این قصه رو خیلی دوست داره. ممنون از این قصه خوب و نوستالژی شما

وولک

بسیار ممنون از نظر لطف و همراهی شما دوست عزیز

النا

خیلی خوب بود ممنون 🙏🙏🙏🙏💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💗💗💗💗💗💗💗💗💗

وولک

ممنون از نظر خوبتون دوست عزیز

حسین

سلام.خیلی قشنگ بود

وولک

ممنونم از نظر خوبتون دوست عزیز

Ava

عالی بود

وولک

ممنونم دوست خوبم

Ava

💖💖💖💖💖💖🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

وولک

🌹🌹🌹🌹🌹

هانا خانوم

وای مرررسی.. خیلی بهتر از داستان اصلیشه. چون اینطوری روحیه بچها خراب نمیشه. مرسی از شما.

صدف خالقی (قصه گو)

خیلی ممنونم که نظرت رو نوشتی دوست قشنگم

رز

سلام این قصه خیلی قشنگه.. دخترم با خوندن قصه های شما سریع حوابش میبره… ممنون ازتون… چرا چند وقتیه قصه جدید نمیذارین؟؟؟؟ 💐😍😍💐🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷😘😘😘😘😘😍😍😍

حسام

قصه هاتون خیلی قشنگن… لطفا قصه جدید بذارین

وولک

سپاس از لطفتون دوست عزیز

بانودنیا

خیلی خیلی قصه زشتی بود

بچه ها خیلی ترسیدن

😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😼😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾😾

وولک

ممنون از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین دوست عزیز ، امیدوارم از سایر قصه های وولک راضی باشین

آیدین

تشکر اوولک من داستان های شمارا دوست دارم 👏👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👾👺👹👹👹👺🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗🤗😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😅😅😅😅😅😅😅😅😃😃😃1😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃💪👹

صدف خالقی (قصه گو)

خیلی ممنونم از نظرت عزیزم
خیلی خوشحالم که با وولک همراهی

نه نسا سلام

النا

صدف خالقی (قصه گو)

سلام النای عزیز

رحیم

خیلی خوب بود ممنون ،🫂❤️‍🩹

صدف خالقی (قصه گو)

خواهش میکنم دوست خوبم

نه نسا سلام

🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥲🥳🥳🥳

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر

نه نسا سلام

🥰سلام عزیزم النا امروز با این حال با این حال

صدف خالقی (قصه گو)

سلام النای عزیز
ممنونم که با وولک همراهی دختر قشنگم

مهناز

سلام اسم قصه گو رو هم میفرمایین متشکرم

صدف خالقی (قصه گو)

سلام عزیزم، من قصه گوی وبسایت وولک، صدف خالقی هستم

صبا رستمی

عالی بود ممنون

پونه

عالی بود من خودم این کتاب رو بچگی هام با همین تصاویر داشتم عالی بود

صدف خالقی (قصه گو)

چه عالی

پریا

عالی

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر

یکتا

قشنگ بود🤗🌹

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر

کیان

عالی ؛مخصوصن جایی که گر گ بچه هارو میخوره تغییر دادین چون پسرم همیشه از این قصه میترسید والا ن تا اخرش گوش کرد

صدف خالقی (قصه گو)

ممنونم از نظرت کیان عزیز

لیلا اذری

من ای قصه را حفضم و برای خواهرم میخونم خیلی فرقا داره اما برای من اشکال نداره شما زحمت کشیدین برای بچه ها و زشته که من ایراد بگی و از ته دل از شما ممنونم و خواهرم هم این قصه را خیلی خیلی دوست داره من دانلودش کردم هر شب میذارم الان این شب هفتم است خیلی ممنون از شما با تشکر فراوان لیلا آذری هستم

لیلا اذری

شب تان خوش

صدف خالقی (قصه گو)

ممنون از نظرت دوست خوبم. مطمئنم قصه ای که تو تعریف میکنی هم زیبا و آموزنده هست

پناه

ممنون دخترم پناه عاشق این قصه هست

صدف خالقی (قصه گو)

خیلی خوشحالم پناه جان قصه رو دوست داشته. امیدوارم از بقیه قصه ها هم خوشش بیاد

مهدی یارومهرسا

عالی بود

صدف خالقی (قصه گو)

ممنون از نظرت دوست خوبم

نگار و زهرا گلی

👍

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر دوست خوبم

احسان دمیرچی لو

قصه گو عالی بود

ارغوان

سلام خیلی قشنگ بود… تشکر ❤

صدف خالقی (قصه گو)

چه خوب که قصه رو دوست داشتی عزیزم

ایلا

خیلی الی بود

صدف خالقی (قصه گو)

ممنون دوست خوبم

کیا رئیسی

بسیار عالی

صدف خالقی (قصه گو)

ممنون کیا جان

یاس

عالی 😍

صدف خالقی (قصه گو)

ممنون دوست خوبم

آیناز

خیلی خوب بود ولذات بخش

صدف خالقی (قصه گو)

چه عالی
خوشحالم که دوست داشتی آیناز عزیز

فاطمه زهرا مومنی فر

عالی بود خیلی قصه ی قشنگی بود ممنون از شما من خیلی دوستش داشتم عالی بود ممنون

صدف خالقی (قصه گو)

خیلی خوشحالم که خوشت اومده فاطمه زهرای نازنین

فاطمه زهرا مومنی فر

عاااااااالللللللیییییی

آیلار کوچولو

خیلی علی بود ممنون

صدف خالقی (قصه گو)

خوشحال که خوشت اومده آیلار کوچولو

هستی

بسیار زیبا

صدف خالقی (قصه گو)

خوشحالم که دوست داشتی هستی جان

م.ن

سلام اصلا خوب نبود داستانش

صدف خالقی (قصه گو)

چرا دوست نداشتی دوست عزیزم؟

امیرعلی

این قصه عالی بود

صدف خالقی (قصه گو)

خوشحالم که دوست داشتی امیرعلی

اهورا

عالی بود

صدف خالقی (قصه گو)

تشکر میکنم از نظرت دوست خوبم

مهربانو

عالی بود 🙏♥️♥️

صدف خالقی (قصه گو)

خوشحالم که دوست داشتی قشنگم

منا

واقعا داستان قشنگه

صدف خالقی (قصه گو)

درسته، یکی از داستان های خاطره انگیز و زیباست

صدرا

قصه خوبی هست ممنونم پسرم عاشق این قصتست فقط دانلود نمیشه چرا

صدف خالقی (قصه گو)

خیلی خوشحال شدم از نظرت دوست خوبم، امکان دانلود در سایت وجود نداره عزیزم

پوریا کوچولو

پسر من موقع خواب میگه این قصه رو براش بزارم
عالی

صدف خالقی (قصه گو)

چه عالی ، خیلی خوشحالم که با ما همراه هستی پوریا کوچولو

صدرا

ممنون از قصه قشنگتون اما چرا نمیشه دانلود کرد؟

صدف خالقی (قصه گو)

امکان دانلود در وبسایت ما وجود نداره دوست عزیزم

آبتین

سلام خیلی قصه شنگول و منگول قشنگ بود ممنون

صدف خالقی (قصه گو)

خواهش میکنم عزیزم