روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز و زیبا که از درخت های بلند سرو و سپیدار پوشیده شده بود، یک خرگوش کوچولوی پشمالو به سفیدی برف و نرمی پنبه با چشمهای درشت آبی به دنیا اومد . به خاطر اینکه اون خیلی سفید و زیبا بود پدر و مادرش اسمش رو سفیدبرفی گذاشتند.
سفیدبرفی انقدر بامزه و دوست داشتنی بود که همه حیوانات دلشون می خواست با اون بازی کنند. پدر و مادرش همیشه بهش توجه می کردند و هر چیزی که می خواست رو براش فراهم می کردند. اما متاسفانه سفیدبرفی هر چقدر که بزرگتر می شد دوست داشت فقط و فقط حرف خودش انجام بشه و به حرف و خواسته دیگران توجهی نمی کرد.
کم کم سفیدبرفی باید به پیش دبستانی و مدرسه میرفت و با اینکه همه اونو دوست داشتند ولی همه از یک رفتار سفیدبرفی ناراحت بودند و گله می کردند. اینکه وقتی سفیدبرفی عصبانی میشد کنترل خودش رو از دست می داد. مثلا داد میزد یا با حرفهای بد و رفتار آزاردهنده دیگران رو ناراحت میکرد. هر چقدر پدر و مادرش سعی می کردند براش توضیح بدند که این رفتارها مناسب نیست و اجازه نداره که دیگران رو ناراحت کنه ولی فایده ای نداشت.
مدتی گذشت و یک روز سفیدبرفی از پدر و مادرش خبری شنید که حسابی اون رو هیجان زده کرد. پدر با خوشحالی به سفید برفی گفت:” یکشنبه هفته آینده عمه به خونمون میاد و چند روزی مهمون ماست” .
سفیدبرفی از خوشحالی هورایی کشید و پدرش رو بغل کرد. اون عمه اش رو خیلی دوست داشت و عمه هم از همون اول عاشق سفیدبرفی بود. مدت زیادی بود که همدیگه رو ندیده بودند و سفیدبرفی حسابی دلش تنگ شده بود.. عمه هر موقع که به دیدن سفیدبرفی میومد کلی هدیه و شکلات برای سفیدبرفی میاورد و حالا سفیدبرفی دل تو دلش نبود که هر چه زودتر این روزها بگذره و عمه به خونشون بیاد.
پدر سفیدبرفی رو بوسید و گفت: “میدونم که تو خیلی عمه رو دوست داری و مطمینم حواست هست که رفتار خوب و مناسبی داشته باشی” سفیدبرفی خندید و گفت: “بله حتما، خیالت راحت پدر جون”
بالاخره یکشنبه رسید و عمه با کلی هدیه و شکلات و از اون مهمتر کلی عشق و محبت به خونه سفیدبرفی اومد. سفیدبرفی خیلی خوشحال و ذوق زده بود. عصر اون روز قرار بود چند تا از دوستهای سفیدبرفی یعنی موشی و گنجشک و جوجه کوچولو برای بازی به خونشون بیان .
اون روز عصر دوستهاش به خونشون اومدند و وقتی که مشغول بازی بودند گنجشک کوچولو به اشتباه پاک کن سفیدبرفی رو نصف کرد.
سفیدبرفی خیلی عصبانی شد و با خشم و غضب شروع به داد زدن سر گنجشک کوچولو کرد. پدر و مادرش سعی کردند براش توضیح بدند که این اصلا رفتار مناسبی نیست که سفید برفی با مهمونهاش داره ولی سفیدبرفی که هنوز خیلی ناراحت بود توجهی نکرد.
دوستهای سفیدبرفی که حالا ناراحت شده بودند از اونجا رفتند. سفیدبرفی هم ناراحت گوشه ای نشست و به پاک کن نصف شده اش نگاه کرد. کمی بعد که سفیدبرفی آروم تر شده بود عمه به نزدیکش اومد و گفت:” سفیدبرفی، عزیزم میدونم که به خاطر پاک کنت ناراحت و عصبانی هستی، ولی به نظرت این رفتاری که موقع عصبانیت داشتی قشنگ بود؟ ” سفید برفی جوابی نداد.
بله بچه های عزیزم همه ما ممکنه مثل سفیدبرفی خیلی وقتها از موضوعی ناراحت یا عصبانی بشیم. اینکه گاهی اوقات عصبانی بشیم اشکالی نداره و عصبانیت هم یک احساسه مثل بقیه احساساتمون، مثل خوشحالی مثل ترس که طبیعی هم هست ولی حالا به نظرتون ایا موقع عصبانیت آسیب زدن به دیگران، پرت کردن وسایل یا داد زدن کار درستیه ؟ معلومه که نه! اینکه چطوری بتونیم خودمون رو آروم کنیم و عصبانیتمون رو کنترل کنیم خیلی مهمه، که بعد از اینکه آروم شدیم از کارهایی که کردیم پشیمون نباشیم.
مثلا میتونید یه لیوان اب بخورید و با مامان و بابا درباره موضوعی که ناراحت و عصبانیتون کرده حرف بزنید. یا اینکه چند تا نفس عمیق بکشید یعنی هوا رو از بینی تون نفس بکشید یک کم نگه دارید و بعد از دهنتون بدید بیرون درست مثل یه بادکنک که پر و خالی میشه، جالبه نه ؟ یک کار خوب دیگه برای اینکه آروم بشید اینه که چشمهاتون رو ببندید و تا 10 بشمرید مطمینم بعدش دیگه از داد زدن پشیمون می شید.. حتی خمیر بازی یا خط خطی کردن توی یک کاغذ هم می تونه آرومتون کنه …بله بچه ها جونم با این کارها می تونیم موقع عصبانی شدن به جای داد زدن و آسیب زدن به دیگران خودمون رو آروم کنیم.
خوب بریم سراغ قصه سفیدبرفی ! عمه دو تا جعبه رو به طرف سفید برفی گرفت و گفت: “حالا یکیش رو انتخاب کن”.
داخل هر دوجعبه شکلات بود ولی یکی از بسته ها با کاغذ رنگی زیبایی بسته بندی شده بود و اون یکی یک جعبه ساده معمولی بود . سفیدبرفی بلافاصله جعبه ای که با کاغذ رنگی تزیین شده بود رو گرفت و از شکلات داخلش خورد. وای اون واقعا بدمزه بود و سفیدبرفی بلافاصله اون رو پس داد.
بعد جعبه ساده رو گرفت و تکه ای از شکلات داخلش رو خورد. به به واقعا عالی و خوشمزه بود. سفیدبرفی اون جعبه رو گرفت و قرار شد که اونو به مدرسه ببره و با دوستهاش تقسیم کنه تا شکلات ها روبا هم بخورن.
وقتی سفیدبرفی از مدرسه به خونه برگشت، عمه از سفیدبرفی پرسید: “سفید برفی بگو ببینم کدوم جعبه شکلات رو دوست داشتی؟” سفیدبرفی سریع گفت :” جعبه ساده رو، چون مزه بهتری می داد” عمه پرسید: ” فکر می کنی بقیه دوستهات هم همین نظر رو داشتند؟” سفیدبرفی با اطمینان گفت: ” بله، اون چیزی که مهم بود مزه شکلات بود نه ظاهر زیباش ”
عمه لبخندی زد و گفت:” میدونی چرا مجبورت کردم که بین دو تا جعبه انتخاب کنی؟ ” سفیدبرفی سرش رو به علامت نه تکون داد.
عمه با مهربونی گفت: ” میدونی سفیدبرفی ، ممکنه که ظاهر ما زیبا باشه و دیگران ما رو به خاطر ظاهر زیبامون تحسین کنند ، اما وقتی با دیگران مهربون و خوش رفتار نباشیم، هیچ کس نمیخواد با ما دوست باشه. درست مثل جعبه اول که ظاهر زیبایی داشت ولی مزه خوبی نداشت و هیچ کس حاضر نبود از شکلات هاش بخوره. پس زیبایی واقعی به درون ما و رفتارهای ما مربوطه نه قیافه و ظاهر ما !”
سفیدبرفی به فکر فرو رفت. اون حرفهای عمه رو می فهمید و به خاطر رفتار نامناسبش و حرفهای زشتی که موقع عصبانیت به دوستهاش زده بود احساس ناراحتی و پشیمونی می کرد.
اون تصمیم گرفت پیش گنجشک کوچولو بره و به خاطر رفتار نامناسبش ازش عذر خواهی کنه. بعد هم به پدر و مادرش و عمه قول داد که دیگه موقع عصبانیت خودش رو کنترل کنه و کاری نکنه که بعدا پشیمون و ناراحت بشه .
برای مشاهده سایر قصه کودکانه های موجود کلیک کنید
خیلی خیلی لذت بردم. واقعاً پند اموز
بود. بله ،ما هیچ وقت نباید با دوستانمان اسبانی حرف بزنیم. من اگر جای سفیدبرفی بودم به گنجشک می گفتم که باید بیشتر مواظب می ماند . من یاد گرفتم که اگر ما با دوستانمان اسبانی حرف بزنیم، دوستانمان را از دست می دهیم.
ممنونم از نظر قشنگت فرینای مهربان
نفس عمیق میکشم و اگه کاغذ دم دستم باشه خط خطی میکنم
مرسی از قصه خوبتون
ممنونم از شما اروین عزیز، بسیار کار خوب ودرستی انجام میدی عزیزم
مهیار قصه های شما را خیلی دوست دارد و هر شب به آن ها گوش می دهد لطفا پاسخ دهید و شما هم نظرتان را درباره ی مهیار بگویید ممنون از زحماتتان
ممنونم از همراهی شما دوست عزیز ، ما هم مهیار نازنین و همه ی بچه های گلمون رو دوست داریم🌹
ما هیچ وقت نباید عصبانی بشیم و خودمونو کنترل کنیم و به هیچ کس نباید آسیب برسونبم
سام عزیز ممنونم که نظر خوبت رو برامون نوشتی دوست مهربونم
مهیار وقتی عصبانی میشود فقط کمی گریه میکند و کمی هم آب می نوشد
ممنونم از مهیار عزیز که نظر قشنگش رو برامون نوشته
من وقتی عصبانی میشم آب میخورم تا آروم بشم بعضی وقتام تو دفترم خط خطی می کنم یا اینکه نفس عمیق میکشم
آفرین امیر محمد عزیز ، بسیار کار درستی انجام میدی
خیلی خیلی داستان آموزنده ای بود ❤️
من یاد گرفتم که دیگه از همین راه هایی که نوشته شده استفاده کنم و سر دیگران داد نزنم .
صد آفرین به شما دوست نازنین و خوبم
سلام قصه خیلی خوب بود متاسفانه دختر من وقتی عصبانی میشه داد میزنه حالا که داستان شمارو برلش خوندم تصمیم گرفت که خودشو کنترل کنه
سلام دوست عزیز ، ممنون از نظر لطفتون
سلام این قصه خیلی عالی بود.
من ۷ سالمه و وقتی عصبانی می شوم
سعی می کنم به چیز های خوب فکر
کن.
سلام رونیکای مهربان ، آفرین به شما دوست خوبم
سلام
من سما هستم ۵ ساله
من یک نفس عمیق میکشم و یک. لیوان آب میخورم بعدش در مورد کاری که ازش عصبانی شدم حرف میزنم با بزرگترا
سلام سمای عزیز ، هزار آفرین به شما دوست خوبم که درباره ی موضوعی که ناراحتت کرده با پدر و مادرت حرف می رنی و احساست رو بیان میکنی
ممنون خیلی قصه ی قشنگی بود.من یاد کرفتم ک کارهای خوب انجام بدم
مرسی از شما دوست خوبم که به قصه های وولک گوش می کنی و آفرین به شما که کارهای خوب انجام میدی
خیلی لذت بردم از این داستان واقعا پسر من اینجوریه و من متوجه شدم موقعه خوندن داستان کهداشت به اشتباهاتش فکر میکرد 😁
خیلی لذت بردم از این داستان واقعا پسر من اینجوریه و من متوجه شدم موقعه خوندن داستان کهداشت به اشتباهاتش فکر میکرد 😁
تشکر از سایت خوبتون 😍
سپاس از همراهی ارزشمندتون دوست عزیز
خیلی نوب بود عالی بود لذت بردم از این داستان واقعا پسر من اینجوریه و من متوجه شدم موقعه خوندن داستان داشت به اشتباهاتش فکر میکرد
خیلی خیلی قصه قشنگ وآموزنده ای بودوهیچوقت اگر چیزی خراب شد یا کسی اشتباهی خراب کردمن باهاشون آروم حرف بزنم،اینا رو از زبان هلنا نوشتم
ممنونم از هلنای عزیز که نظر قشنگش رو برامون گفت
قصه عالی بود من هر موقع عصبانی میشم یک لیوان آب می خورم🥛
آفرین به شما دوست خوب و نازنینم
عالی بود و خیلی آموزنده من شبهای زیادی هست ک با داستانهاتون پسرم رو میخوابونم.سپاس
سپاس از همراهی ارزشمندتون دوست نازنین و خوشحالیم که از قصه ها رضایت داشتین
سلام
داستان خیلی آموزنده ای بود، از شما ممنونم
سلام دوست عزیز ، ممنونم از نظر لطفتون
سلام . ما آب میخوریم و سعی میکنیم آروم بشیم یسنا هستم 🌹🌹
آفرین به شما یسنای عزیز و زیبا
ممنون از قصه آموزندتون 🙏🙏🙏
سپاس از همراهی ارزشمند شما
این داستان شگفت انگیز بود آموزنده آموزنده بود🌼🌸🌸🌷🌷💜💜💜💜💜💜🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ممنونم از نظر خوبتون
سلام.من وقتی عصبانی میشم 💧🥛میخورم.قصه خیلی خوبی بودو عصباتی شدن هم کار بدیه.
سلام آوینای عزیز، آفرین به شما که موقع عصبانیت با خوردن آب خودت رو کنترل می کنی
یاسین موقع عصبانیت تا ۱۰ میشماره و نتیجه گرفت دیگه عصبانی نشه و اگه شد خمیر بازی یا خط خطی کردن کاغذ رو امتحان کنه. سپاس از شما آموزنده و عالی⚘
ممنونم از نظر خوبتون دوست عزیز
ممنون بابت داستان آموزنده👏🏻
ممنون از نظر لطفتون
سلام من وقتی عصبانی می شود یک لیوان آب می خورم خدا حافظ
آفرین به شما دوست خوبم
من قصه شما را دوست داشتم ومن از قصه شما یاد گرفتم که نباید زود عصبانی بشم وسر دوستانم وپدرومادرم دادنزنم
واگه عصبانی شدم یک لیوان آب می خورم وگل را بو می کنم وشمع را فوت می کنم یعنی از بینی نفس می کشم واز دهان بیرون می دهم
آفرین به تو دوست خوبم که موقع عصبانیت خودت رو کنترل می کنی
من به کیسه بکس تو اتاقم مشت میزنم و آروم می شم
ممنونم ازت دوست مهربونم که نظر خوبت رو برامون نوشتی
اسم من آراد و من 5 سالمه. من یادگرفتم که نارحتی و خشممون رو کمتر کنیم و کسیو ناراحت نکنیم
آفرین آراد عزیز و مهربان
سلام
من قصه را برای پسر ۱۰ سالم خوندم
این قصه بهترین راه برای اصلاح رفتارش بود
درود دوست عزیز، بسیار خوشحالیم که قصه براتون مفید واقع شده
سلام من آیلینم
هر وقت عصبانی میشم دهنمو پر باد میکنم بعدش خالی میکنم اینجوری میتونم عصبانیتمو کنترل کنم
آفرین آیلین زیبا که این راه رو برای کنترل خودت هنگام عصبانیت پیدا کردی
سلام این داستان خیلی قشتگه ممنون❤❤❤❤
ممنونم از شما دوست مهربان
در مورد قصه زیبایی واقعی
من هر وقت عصبانی میشم به مامانم میگم منو بغل کنه ولی میخوام روش شما رو هم امتحان کنم که برم رو کاغذ خط خطی کنم.
ممنون
آفرین به شما دوست مهربونم که موقع عصبانی شدن کاری رو انجام میدی که خودت رو کنترل کنی
دل آرا هستم 5 ساله،
من وقتی که عصبانی میشم رویم را برمیگردانم و به اتاقم میروم.
🐓🐥🐤🐇🕊
آفرین دل آرای عزیز
ممنون وولک جان …🙏 قصهی آموزنده و زیبایی بود. من و ماهان هم خوندیم و کلی چیزهای جدید یاد گرفتیم، مثلا اینکه نباید دوستهای خوبمون رو برنجونیم یا اینکه موقع عصبانیت و ناراحتی باید چکار کنیم. مجددا بابت این قصهی زیبا سپاسگزاریم 🌹💖🙏
ممنونم از نظر لطفتون و سپاس از همراهی ارزشمند شما دوست عزیز
سلام من سورنا هستم ۶سالمه وقتی عصبانی میشم آب میخورم نفس عمیق میکشم و کاغذ و خط خطی میکنم
سلام سورنا جان ، آفرین به شما دوست خوبم که هنگام عصبانیت با انجام دادن این کارها خودت رو کنترل می کنی
سلام. من گلسا هستم. قصه هاتون خیلی دوست دارم. منتظر قصه های جدیدتون هستم. من وقتی عصبانی میشم سعی میکنم بانقاشی خودمو آروم کنم.
سلام گلسا جان ممنونم از نظر خوبتو خوشحالم که از قصه های وولک راضی هستم عزیزم
سلام
محمد هستم
۸ سالمه
موقع عصبانیت تا ۱۰ میشمرم و یک لیوان هم آب میخورم.
سلام محمد عزیز ، آفرین به شما پسر خوب و مهربان
سلام، ممنون از وولک، این قصه فوقالعاده بود، من یاد گرفتم کمتر عصبانی بشم و اگر هم عصبانی شدم، از دیگران عذرخواهی کنم، برای کنترل عصبانیت یک لیوان آب بنوشم و اگر کاغذ دم دستم بود، خطخطی کنم.
خیلی عالی بود
دختر من خیلی تحت تاثیر قرار گرفت.
سپاس از لطفتون
سلام
خوبید
من موقعی که عصبانی میشم یک نفس عمیق میکشم و صبر میکنم
قصه عالی بود😎🥳😗👍👏🏼
سلام دوست خوبم و آفرین به شما که هنگام عصبانیت با کشیدن نفس عمیق خودت روکنترل میکنی
ماهان 6ساله میگه من وقتی عصبانی میشم اب میخورم..
آفرین به ماهان عزیز که بهترین کار رو در زمان عصبانیت انجام میده
سلام
من وقتی عصبانی میشم،مامانم رو بغل میکنم و آروم میشم.
از وولک ممنونم
سلام عسل عزیز، آفرین به شما دختر مهربان
من وقتی عصبی میشم کاغذ چماله میکنم
آفرین به تو دوست خوبم که هنگام عصبانیت خودت رو کنترل می کنی🌺
مراحل خواب وقتی وولک گوش میدم
😴😴🤤😪😪😴🤤🤤😴😪🤤🤤😌😊🥰😴😴😴😴😴😴🤤🤤🤤🤤😪😪😴😴😴🤤🤤🥰🥰🥰😊😊😊😊😴🤤🤤🤤🤤🤤🤤🤤😪😪😪😪😴🙂🤧😴😴😴🤤🤤🤤
ممنونم که به قصه های وولک گوش میکنی عزیزم
🧨🎇🎆✨🧨🧸🧸🧸🎊🎉🎉🎁🎗🧸🧸🎗🎗🎊🎊🎉🎄🎊🎖🔮🪀♥️♥️🎨♣️🏑🏏⚾️⚾️🎗🎗🎁✨🎍🎋🎑🧧🏆🎁🔮🔮🎁🎁🥏🥏آیفون خریدنم مبارک🔮🧸🎊🎊🎄
😇😇😇😇
🎁🎊🎊🎊🎁🎀🎀🎀🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎀🧨🧨🧨🎇🎈🎈🎈🎎🎁🎀🎀🎗🎏🏅🏅🏅🥇🥇
🌺🌺🌺🌺
ممنون
🌺🌺🌺🌺
🙃🙃🙃🙃🙃🙂🙃😘🤩😀😀😄😁😚😗😘🤩🙂🙃😘😗😗😗😗😉😗😗😘😘😘😘😉😉🥰🥰🥰🥰😗🐴🐆🐶🐕🦝🦊🐅🐅🐅🐆🐃🐱🦊🎗🥇🎗🦮🐴🐂🐹🐹🐰🐇🐿🐇🐹🐀🦥🐔🐔🦃🐾🦡🦘🐤🐥🐥🐦🐦🐦🕊🦅🐓🐣🐠🐟🐬🐋🐳🐚🐌🦋🐜🐜🐲🦩🦉🦢🦢🦢🦢🌱🌹🏵🕷💐💐🌼🌷⚘🏵💮🏵🥑🥑🍎🍈🍉🍋🍍🍑🥑🍓🍓🍓🍒🥥🌶🥬🥬🥒🥜🥜🧇🧇🥞🥞🧀🧀🍕🥕🥔🥣🥗🍿🍿🧈🧂🧂🥫🍱🍱🍠🍝🍜🍛🍚🍙🍘🍢🍣🍤🍥🥮🥟🍤🦀🥡🥡🎂🎂🍰🍪🍪🍪🍪🍬🍬🍮🍭🍬🍫🥧🥧🧁🧁☕🍵🍵🍶🍾🍾🍶🍵🍺🍹🍹🍴🍴🍽🥢🥢🧊🧃🧉🍯🍯🧱🏗🏗🏕🌐🏗🌋🏞🧱🏘🏘🗼🗽🕌🕌⛺🌅🌆🚆🚅🎢🎗🎁🎀🧧🎊🎍🎏🥇🏅🏏🏏🏀🏅🏅🏅🏅🏅🏈🥈🥉🥉🥈🥇🥇🥇⛳🥍🎳🎳🥏🎳🧿🔮🧸🧸🧸🧸🧸🧸🎱🎮🎮🧿🧿🧿🧿🕹♦️♦️♣️🖼🀄🀄🀄🀄🃏🃏🎲♟🎲🎲🎲🚭🚭⬅️↙️↘️↖️✝️☸🔜🔜🔟🔟🆎️🅰️🇦🇹🇦🇸🇦🇷🇦🇫🇦🇬🇦🇮🇧🇩
🌹🌹🌹
خیلی خوب
ممنونم دوست مهربانم
من وقتی عصبانی میشم خط میکشم
آفرین به شما دختر خوب
امیرحسین :من آب میخورم آیناز: نقاشی میکشم
🌹🌹🌹🌹
خاله قصه تون خیلی قشنگ بود.ولی سفید برفی واقعا رنگش سفید نبود.خاله من هر وقت عصبانی بشم میخوام نفس عمیق بکشم و چشامو ببندم تا ۱۰ بشورم
سلام زهرا کوچولو! چه خوب که قصه ی امروز وولک رو دوست داشتی!
آفرین که می تونی عصبانیتت رو کنترل کنی!
داستان خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوبی بود.🙏🙏🙏🙏🙏
خیلی ممنونم از نظرت ایسان عزیز