قصه جذاب و شنیدنی کدو قلقله زن
4.1/5 - (99 امتیاز)


 

یکی بود یکی نبود. داستان کدو قلقله زن از این قراره که  یه پیرزنی بود.یه روز می خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت، رفت و رفت تا رسید به کمرکش کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت :«آهای ننه پیرزن کجا می ری؟بیا که وقت خوردنت رسیده.»

پیرزنه گفت: «ای بابا من که پیرم و پوست و استخون. بگذار برم خونه دخترم اونجا چاق و چله بشم بعد میام تو منو بخور.»

گرگه گفت :«باشه خب برو. من همین جا منتظرم.»

پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به یک پلنگ. پلنگه گفت:«آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ هیچ جا نرو که من خودم می خورمت.»

پیرزنه گفت:« من پیرم، پوست و استخونم بزار برم خونه دخترم پلو و چلو بخورم چاق و چله بشم، بعد می آم تو منو بخور.»

پلنگه گفت :« خیلی خب برو اما من همین جا منتظرتم.»

پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به آقا شیره. آقا شیره یه خرناسی کشید و گفت:«ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا اینجا که می خوام بخورمت.»

پیرزنه گفت:« ای آقا شیر عزیز. ای سلطان جنگل آخه من پیرزن پوست و استخون که خوردن ندارم.که بزار برم خونه دخترم حسابی بخورم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور.»

آقا شیره هم که دید بد نمی گه ، گفت : «باشه برو اما من همین جا منتظرتم.»

خلاصه پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به خونه دخترش. چند شب که موند دلش شور خونه زندگی شو زد و خواست که برگرده ، اما می دونست که شیر و گرگ و پلنگ سر راه منتظرش هستند. به دخترش گفت هر وقت رفتی بازار یه کدو تنبل گنده برام بخر و بیار. دخترش هم رفت و یه کدوی تنبل بزرگ براش خرید و نشست توی کدو و حسابی اونو پاک کرد . پیرزن رفت توش نشست و به دخترش گفت یک قل بده تا من باهاش برم.

کدو و پیرزن قل خوردن و رفتند و رفتند تا رسیدند به آقا شیره . آقا شیره گفت: «ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟»

پیرزنه از تو کدو گفت: «والله ندیدم بالله ندیدم . به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم.»شیره قِلش داد.

کدو رفت و رفت تا رسید به پلنگه. پلنگ گفت:« ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن؟»

پیرزنه از اون تو گفت:« والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم.»

پلنگه قِلش داد و کدو رفت.

کدو رفت و رفت تا رسید به آقا گرگه.گرگه گفت:« ای کدوی قلقله زن ندیدی تو یه پیرزن.؟ »

پیرزنه از توی کدو گفت: «والله ندیدم . بالله ندیدم. به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم. قِلم بده بزار برم.»

گرگه یه قِل داد و. کدو خورد به یه سنگ بزرگ و از وسط دو نصف شد و پیرزن اومد بیرون.

گرگ گفت :« خوب گیرت آوردم. داشتی از چنگ من فرار می کردی؟ الان می خورمت.»

پیرزنه گفت:آقا گرگه به جان شما رفته بودم این تو که قل بخورم و زودی بیام شما منو بخوری. اما حالا که رفتم این تو حسابی کثیف شدم و بوی کدو گرفتم. این دم آخری که می خوای منو بخوری آبرو داری کن و بزار من برم حموم لااقل منو تمیز بخور که فردا پشت سرم حرف در نیارن که عجب پیرزن شلخته ای بود.» خلاصه گرگه یه کم فکر کرد و گفت بدم نمی گه. تمیز بشه خوشمزه ترم می شه.

خلاصه گرگه قبول کرد ولی گفت خودم باید پشت سرت بیام که مطمئن بشم فرار نمی کنی. پیرزن هم از خدا خواسته گفت :« باشه بیا . من که نمی خوام در برم»

پیرزنه رفت توی حمام و از اونجا یه مشت خاکستر پاشید تو چشم گرگه . داد و فریاد گرگ به آسمون رفت و یه دفعه همه اهل آبادی سر رسیدند و با چوب و چماق به جون آقا گرگه افتادند . گرگه هم دوپا داشت دوتا دیگه هم قرض گرفت و دمش رو گذاشت رو کولش و فرار کرد و دیگه هیچ وقت اون دور و برا پیداش نشد. این بود داستان زیبای کدو قلقله زن. برای شنیدن قصه های کودکانه بیشتر اینجا کلیک کنید.

قصه کدو قلقله زن یکی از قصه های قدیمی است که تقریبا به جرات میشه گفت همه افراد در زمان کوچکی چند باری این قصه رو شنیده داستان کدو قلقله زن زمانی شروع میشه که مادر پیری سعی میکنه به بچش که در شهر دیگه ای و آن طرف یک جنگل زندگی میکنه سر بزنه
پیرزن داستان کدو قلقله زن کارهاش رو روبراه کرد و تصمیم گرفت که حتما به دیدن دخترش که خیلی وقت بود اون رو ندیده بود بره ولی یه مشکل بزرگ سر راه بود اون باید از یه جنگل رد می شد که تو اون جنگل حیوانات وحشی زیادی زندگی میکردن حیواناتی که میتونستن برای پیرزن قصه کدو قلقله زن خیلی خطرناک باشن پس باید برای رفتن و برگشتن خودش فکر خوبی میکرد که بتونه سالم و سلامت از جنگل رد بشه و به دیدن دخترش بره
پیرزن قصه کدو قلقله زن راه افتاد و با خودش قرار گذاشت که هر حیوون وحشی که میخواست بهش حمله کنه و به اون آسیب برسونه رو یه جوری دست به سر کنه اولین حیوونی که سر راهش قرار گرفت یه گرگ بود پیرزن بهش گفت من که پیرم یه پوست و استخونم بزار برم پیش دخترم غذا بخورم چاق بشم چله بشم بعد میام تو منو بخور
این روش راه خوبی بود گرگ بدجنس گول خورد و پیرزن قصه ما تونست از دست گرگ در بره حیوون بعدی که بهش رسید یه پلنگ بود پیرزن داستان کدو قلقله زن پلنگ رو هم با همین ترفند پشت سر گذاشت و تونست به سلامت از دست پلنگ هم در بره حیوون بعدی یه شیر درنده بود شیر که سلطان جنگل بود به این راحتی ها گول نمیخورد پس پیرزن قصه ما همه توان خودش رو جمع کرد و دوباره همون داستان رو برایشیر هم گفت که من پیرم ضعیفم لاغرم برای تو غذای خوبی نیستم بزار برم پیش دخترم غذا بخورم چاق بشم چله بشم بعد میام تو منو بخور
پیرزن قصه ما با این راهکار تونست از دست همه حیوون های وحشی جنگل فرار کنه و سالم و سلامت به خونه دخترش برسه بعد از اینکه دخترش و دامادش رو دید و حسابی با اونها دید و بازدید کرد حالا باید به خونه خودش بر می گشت ولی خوب میخواست چجوری دوباره از دست حیوون های جنگل فرار کنه که اونها بهش آسیب نرسونن چیکار باید میکرد خیلی فکر کرد با دختر و دامادش کلی مشورت کرد تا بتونه راهی پیدا کنه که سالم به خونش برگرده
آخر سر یه فکر خوب به ذهنش رسید به رخترش گفت هر وقت رفتی بازار یه کدو تنبل بزرگ و حسابی برای من بخر دخترو دامادش حسابی تعجب کرده بودن کدو تنبل رو برای پیرزن قصه ما خریدن و پیرزن داخل کدو تنبل رو خالی کرد و رفت داخل کدو و به دخترش گفت کدو رو تو مسیر خونه پیرزن و از وسط جنگل راهی کنه

برای مشاهده سایر قصه کودکانه های موجود کلیک کنید

اشتراک در
اطلاع از
guest
3 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نازنین💗

آفرین خیلی دوست داشتم.

🎀طرفدار دوآتیشه شهرزاد چراغی🎀

عالی بود سپاس گذارم🥰

صدف خالقی (قصه گو)

خوشحالم که دوست داشتی عزیزم